بهمن ۰۲، ۱۳۸۸

اندام الکلی

نگاهت
نگاهم را
راهنمایی می کند
به اندام ِ الکلی ات
چقدر زود
مست  ِ چشمانت می شوم
....


دی ۳۰، ۱۳۸۸

سکوت را باید شکست

مدتی پیش
بی پروا و صادقانه
گفتی که بی من برایت جهنم است
خیلی ها در انتظار نیم نگاهی از تو هستند
اما
تو به من دل بستی
من سکوت کردم
اما اکنون
سکوتم را می شکنم
این روز ها
افکارم  را که ورق می زنم
می بینم من هم بدون ِ تو سخت می شود برایم
با تو هستم
بیشتر بفشارم در آغوش ِ داغت
...

دی ۲۹، ۱۳۸۸

پیش گو

هر وقت هوس  ِ گرمای بدنت را می کنم
خودت چه واضح حس می کنی
دوست دارم این پیش گویی هایت را
...


قدر دانی

ساخته شد به همت دوستان قدیمی  که بسیار لطف نمودند در حق بنده ی حقیر
و صد البته به درخواست ِ خودشان بود که بنویسیم و گفتند دوست دارند نوشته هایمان را
و به رسم ِ وفا
که این وبلاگ هدیه ای بود به عشق ِ پر زده ی ما
ما هم پذیرفتیم و نویشتیم
و خوششان آمد
و چقدر زود صبح می شود...